سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جوان ایرانی
 
قالب وبلاگ

 به نام خدایی که بی نهایت به او مدیونم


بیخیال غیبت چندماهه ام شو، بیخیال اتفاقات زندگی و بیمارستان

هیچ خبر داری در ایران چه گذشته؟ هیچ خبر داری چه روز هایی را پشت سر می گذاریم؟ هیچ خبر داری چه برسر سردار سلیمانی آمد؟ از آبروی سردار حاجی زاده چی؟ از هواپیمایی که اشتباه مورد هدف موشک قرار گرفت؟

از کدام این اتفاق های اخیر بگویم؟ کدامشان؟ به هرکدام که فکر می کنی دنیایی از غم بر روی سرت آوار می شود

راستی از خلوت و تنهایی و حال و هوای این روز های رهبر خبر داری؟ از حال این خاک؟ این سرزمین و مردمش؟

از کدامش شروع کنم ؟ کدامش را بگویم تا شاید این دل آرام بگیرد؟

سردار که رفت خواب بودیم واقعا خواب ... هواپیما که سقوط کرد سخت داغدار بودیم و سردار حاجی زاده وقتی آبرویش را با خدا معامله کرد سخت شوکه و مبهوت...

صبح جمعه 13 دی 1398 بود ساعت حدود 8:20 دقیقه صبح ، مادر با چهره ای شوکه از خواب بیدارم کرد و گفت: سردار سلیمانی شهید شد..

اولش چند بار جمله مادر را در ذهن مرور کردم،سردار شهید شد؟؟؟ شایعه است؟ خواب است؟ 

راست بود،خواب نبود،شایعه نبود،آمریکا بازهم زخم دیگری به ما زد، زخمی که تا سال های سال می سوزد و درد می کند...

راستش دلم برای خنده های سردار ، سخنرانی هایش،نگاهش تنگ می شود...

باغم سردار کنار نیامده بودیم،آرام نگرفته بودیم که هواپیمایی اوکراینی با مسافرانی که غالبا ایرانی بودند سقوط کرد اما بعد از 72 ساعت معلوم شد سقوط بخاطر نقص فنی نبود،پدافند هوایی نیروی مسلح اشتباها در شب انتقام هواپیما را هدف قرار داده... هواپیما با موشک کروز اشتباه گرفته شد و چندین هم وطن پرپر شدند...

و سردار حاجی زاده آبرویش را با خدا معامله کرد و اشتباه پدافند را برعهده گرفت... و من یک عمر شرمنده صداقتش شدم... سردار مردانگی اش... 

راستی این وسط مثل دنیای رسانه ها خبر انتقام خون سردار گم شد و از یادم رفت...

برای انتقام پایگاه عین الاسد آمریکا را هدف قرار دادیم،خوب زدیم اما این فقط یک سیلی به آمریکا برای خروجش از منطقه بود... انتقام هنوز ادامه دارد...

از تشییع با شکوه سردار نگفتم؛مردم سنگ تمام گذاشتن... سیل عظیم جمعیت با شکوه تمام با سردار خداحافظی کردند...

و حالا می رسیم به دل رهبر... یقینا هیچ کس جز خدا از دل اش و حالش آگاه نیست... از مصیبت های پشت همی که برای او سنگین تر از همه ما بوده... می ترسم رهبرم آنقدر تنها باشد که سر در چاه کند ودرد دل...

حال این روز های این خاک، مردم این سرزمین خوب نیست...

داغ داریم داغ از دست دادن عزیزان...

الا باذکر الله تطمئن القلوب

باشد که ما هم عاقبت بخیر شویم ان شاالله

حالا از دل پر درد این روزهایمان با خبر شدی؟

ارادتمند شما و خودم و خدام

20:11

21-10-98

 


[ شنبه 98/10/21 ] [ 8:17 عصر ] [ جم می نویسد:) ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

امکانات وب


بازدید امروز: 31
بازدید دیروز: 12
کل بازدیدها: 115083